به نخستين مورداكراسي دنيا خوش آمديد
به نخستين مورداكراسي دنيا خوش آمديد
به نخستين مورداكراسي دنيا خوش آمديد
نويسنده:جان پيلگر(1)
روپرت مورداك كه اصليتي استراليايي دارد، كنترل بخش عمدهاي از رسانههاي الكترونيكي و چاپي را در كشورهاي غربي در دست دارد. وي در طول قريب به سه دهه فعاليت رسانهاي خود توانسته است دامنه داراييهاي خود را توسعه دهد و به تعبيري، يك امپراتوري رسانهاي را براي خود پايهگذاري كند كه عملكرد آن بر بسياري از تصميمگيريهاي سياسي در برخي كشورهاي غربي و به ويژه امريكا تأثيرگذار است. اگرچه در ارتباط با عملكرد رسانهاي مورداك به ويژه در امريكا مقالات متعددي نوشته شده است، اما شايد به دليل دور بودن استراليا از جريانات سياسي روز، كمتر به حضور رسانهاي مورداك در اين كشور پرداخته شده است. نويسنده اين مقاله، چند و چون عملكرد رسانهاي مورداك در زادگاه وي ـ استراليا ـ را مورد بررسي قرار ميدهد و با ذكر چند نمونه و نيز با توجه به آيندهاي كه شركتهاي رسانهاي مورداك در چشمانداز خود دارند، به اين نتيجه ميرسد كه حوزه نفوذ رسانههاي مورداك آنچنان گسترده شده است كه بايد براي تعريف آن نام مورداكراسي را بر آن گذاشت.
آدلايد استراليا شهر فستيوالهاست. فستيوالهاي هنري اين شهر در حال تهيه و تدارك است. بحثهاي مؤدبانه، زيباشناسانه و شراب داراي اكتان بالا، ذهن جهانيان را روشن ميكند. با يك استثنا، آدلايد شهري است كه روپرت مورداك امپراتوري خود را در آنجا پايهگذاري كرد. رد پاي آز و سيريناپذيري از اين شهر آغاز ميشود. در اين شهر هيچ مجسمهاي از مورداك برافراشته نشده است، حضور او حضوري موهوم و شبحوار است. او كنترل تنها روزنامه اين شهر و حتي روندهاي چاپ را در اختيار دارد. در سراسر استراليا او مالك تقريباً هفتاد درصد مطبوعات پايتخت و تنها روزنامه ملي اين كشور در كنار تلويزيون «اسكاي» و بسياري از رسانههاي ديگر است. به اولين مورداكراسي جهان خوش آمديد.
مورداكراسي يعني چه؟ مورداكراسي پديدهاي است كه در آن سردبيران و مديران سرسپرده و زيادهخواه مورداك چهره خود را در پشت آن مخفي ميكنند. الهامي است براي گروه همخوانان او در هفت قاره كه در آن حتي رقباي او به همراه او ميخوانند و توجه سياستمداران خردمند را به مورداكيسم جلب ميكند: «موضوع چيست؟ براي هر روز يك تيتر خبري يا هر روز يك سطل قاذورات ؟»
اگر چه صحت واعتبار اين چهره مشهور، برخي اوقات محل اختلاف قرار ميگيرد، اما بر سر روح آن اختلافي وجود ندارد. نخست وزير پيشين جانهاوارد در حالي كه مبتلا به ذاتالريه بود، خود را از بستر بيماري بيرون كشيد تا نسبت به مردي كرنش كند كه بسياري از سطلهاي خالي را مديون او بود. جانشين او كوين راد، پيش از انتخابش، شتابان خود را به يك نشست اجباري با مورداك در نيويورك رساند. اين است معيار حاكم بر سراسر كره زمين. توني بلر قبل از به قدرت رسيدن به يكي از جزاير كوئينزلند پرواز كرد تا پشت تريبون آبي «نيوزكورپ» قرار گيرد و به تاچريسم و وضع دوباره قوانين مربوط به رسانهها در برابر چهره مردي با فك بزرگ كه در رديف جلو نشسته بود و سر تكان ميداد، سوگند وفاداري ياد كند. روز بعد «سان» بلر را به عنوان فردي «با بصيرت كه درباره اخلاقيات و زندگي خانوادگي با زبان ما سخن ميگويد» ستود.
مورداك ميداند كه احزاب سياسي بزرگ در استراليا، انگلستان و امريكا تفاوتهاي اندكي با هم دارند. او مرد بازي است. در سال 1972 او از گوف وايتلم استراليايي كه معلوم شد يك اصلاح طلب راديكال است حمايت كرد و حتي تهديد كرد كه پايگاههاي جاسوسي امريكا را فاش خواهد كرد. مورداك به خشم آمده و روزنامههايش را با گزارشهايي چنان تحريف شده عليه وايتلم بسيج كرد كه روزنامهنگاران شورشي در«د استرالين» روزنامه خود را در خيابان به آتش كشيدند. آن اتفاق ديگر هرگز تكرار نشد.
درونمايههاي غالب در مورداكراسي استراليايي، گذشته از شايعات ورزشي و خبرهاي پيرامون افراد مشهور، تبليغ جنگ و شوونيسم، سياست خارجي امريكا، اسرائيل و رفتاري پدرمآبانه نسبت به ساكنان بومي كشور استرالياست كه طبق اعلام سازمان ملل، محرومترين مردمان بومي جهان محسوب ميشوند. البته اين جنگ سرد از مد افتاده تماماً ناشي از عملكرد رسانههاي مورداك نيست، بلكه دستور جلسه اين است. وقتي ديكتاتور اندونزي ژنرال سوهارتو به دست مردم كشور خودش در شرف سرنگوني بود، سردبير د استرالين پل كلي، به رياست هيئتي از سردبيران اكثر روزنامههاي اصلي استراليا، روانه جاكارتا شد. اين عامل قتل عام مردم اندونزي كه كلي را در جبهه خود داشت و روزنامههاي مورداك از او به عنوان يك چهره«ميانه رو» نام ميبردند، او را ستود.
وقيحترين نوكر خانه زاد مورداك، گرگ شريدان دبير سرويس خارجي د استرالين است. شريدان در يكي از سفرهاي به ياد ماندنياش به مقر مورداك در ايالات متحده، نوشت: «بهترين توضيح و استدلال ممكن در زمينه مقرراتزدايي از رسانه، ايالات متحده امريكاست. هر روز صبح هنگام صرف صبحانه، كانالهاي FAX، CNNو MSNBCرا اين طرف و آن طرف ميكنم.. . چرا آوردن تلويزيون پولي به استراليا اين قدر طول كشيده است؟.. . » طوري كه انگار به طور غريزي قصد داشت مردم را به شركت تلويزيوني پولي اربابش يعني فاكستل ارجاع دهد. در ارتباط با تروريسم، شريدان «چامسكيسم پيلگريست» را به خاطر «سوخترساني ايدئولوژيك به طرفداران اسامه بن لنين، ببخشيد بن لادن» مقصر ميداند.
يكي از مؤثرترين كارزارها در مورداكراسي استراليا، ماستمالي گذشته استعماري خونين اين كشور بوده است، از جمله يك رشته حملات به نسلكشيهاي مهم بوميان استراليا از سوي پرفسور هنريرينولدز و حمله به مدير موزه ملي استراليا داون كيسي، به خاطر جرئت به خرج دادن و ارائه حقايقي در ارتباط با رنجهاي بوميان اين كشور. چهره بزرگترين مورخ مستقل استراليا مرحوم مانينگ كلارك از سوي «كورير ـ ميل» مورداك، به عنوان عامل «سرخ» و سپس تقلب، لكهدار شد، به همان سبكي كه «ساندي تايمز» لندن مورداك، چهره مايكل فوت عضو حزب كارگر را به عنوان يك عامل شوروي لكه دار كرد.
برخي اوقات رفتار مشابهي در انتظار كساني است كه دستكاري در حافظه قربانيهاي خونين استراليا به دست امپرياليسم كهنه و نو را به پرسش ميگيرند. رفتاري كه در قالب يك «ميهنپرستي جديد» ملالآور در بيست و پنج آوريل، سالگرد اولين فاجعه جنگ جهاني در گاليپولي كه با عنوان «روز آنزاك» شناخته ميشود، به يك اوج سالانه رسيد. پيام اين رفتار، ميليتاريسم عرياني است كه تهاجم به افغانستان و عراق را ترويج ميكند. در نتيجه، اين گفته نخست وزير كه ميگويد ارتش برترين رسالت استرالياست، ياوهاي بيش نيست.
اين قبيل پرچمهاي غلط، براي اسرائيل كه شاهد است گروههاي صهيونيستي طيفي از روزنامهنگاران استراليايي را مورد حمايت مالي خود قرار دادهاند و به آنها پول ميپردازند، تكان داده ميشوند. نتيجه كار، گزارشي پوزشخواهانه از اقدامات كشتارگرانهاي است كه اقناعكنندگاني چون جفري داوسون، سردبير تايمز در دهه 1930 را برمي انگيزد. در بحث درباره جنايات جنگي دولتي، به همه چيز پرداخته ميشود به جز استراليا. فراخواندن يك نخستوزير پيشين و فعلي انگليسي قبل از تحقيقات «چيلكات» در لندن، با تحير به عنوان اتفاقي نظاره ميشود كه محال است مشابه آن در استراليا رخ دهد. با اين حال برخي اوقات نام جان هوارد كه او نيز به عراق حمله كرده است، در يك گزارش درج ميشود، آن هم بر اساس اين ادعا كه او در يكي از نطقهاي خود سي بار عنوان ميكند كه او خبر دارد كه صدام حسين داراي يك «برنامه گسترده» ساخت سلاحهاي كشتار جمعي است.
شبكه ملي «استرالين براودكستينگ كورپوريشن» (ABC) كه مستقيماً بودجه آن توسط دولتها تأمين ميشود، به هيچ وجه از استقلال و امنيت اسمي كه در سيستم انگليسي به يك تلويزيون به عنوان منبعي براي پخش برنامههاي دولتي داده ميشود، برخوردار نيست. سال گذشته «هارپر كولينز» كه مالك آن مورداك است، يك «مشاركت» اغواكننده با بازوي انتشاراتيABC يعنيABC Books را به عنوان پاداش دريافت كرده است.
در سال 1983، پنجاه شركت بزرگ بر رسانههاي جهان سلطه داشتند. تا سال 2002 اين تعداد به نه شركت كاهش يافت. روپرت مورداك ميگويد كه نهايتاً اين تعداد به سه خواهد رسيد كه يكي از آنها شركت او خواهد بود. اگر اين ادعا را بپذيريم، وضع كنترل رسانهها و اطلاعات نيز به همين منوال خواهد بود و ما همگي شهروندان مورداكراسي خواهيم شد.
نشريه سياحت غرب، شماره 83.
آدلايد استراليا شهر فستيوالهاست. فستيوالهاي هنري اين شهر در حال تهيه و تدارك است. بحثهاي مؤدبانه، زيباشناسانه و شراب داراي اكتان بالا، ذهن جهانيان را روشن ميكند. با يك استثنا، آدلايد شهري است كه روپرت مورداك امپراتوري خود را در آنجا پايهگذاري كرد. رد پاي آز و سيريناپذيري از اين شهر آغاز ميشود. در اين شهر هيچ مجسمهاي از مورداك برافراشته نشده است، حضور او حضوري موهوم و شبحوار است. او كنترل تنها روزنامه اين شهر و حتي روندهاي چاپ را در اختيار دارد. در سراسر استراليا او مالك تقريباً هفتاد درصد مطبوعات پايتخت و تنها روزنامه ملي اين كشور در كنار تلويزيون «اسكاي» و بسياري از رسانههاي ديگر است. به اولين مورداكراسي جهان خوش آمديد.
مورداكراسي يعني چه؟ مورداكراسي پديدهاي است كه در آن سردبيران و مديران سرسپرده و زيادهخواه مورداك چهره خود را در پشت آن مخفي ميكنند. الهامي است براي گروه همخوانان او در هفت قاره كه در آن حتي رقباي او به همراه او ميخوانند و توجه سياستمداران خردمند را به مورداكيسم جلب ميكند: «موضوع چيست؟ براي هر روز يك تيتر خبري يا هر روز يك سطل قاذورات ؟»
اگر چه صحت واعتبار اين چهره مشهور، برخي اوقات محل اختلاف قرار ميگيرد، اما بر سر روح آن اختلافي وجود ندارد. نخست وزير پيشين جانهاوارد در حالي كه مبتلا به ذاتالريه بود، خود را از بستر بيماري بيرون كشيد تا نسبت به مردي كرنش كند كه بسياري از سطلهاي خالي را مديون او بود. جانشين او كوين راد، پيش از انتخابش، شتابان خود را به يك نشست اجباري با مورداك در نيويورك رساند. اين است معيار حاكم بر سراسر كره زمين. توني بلر قبل از به قدرت رسيدن به يكي از جزاير كوئينزلند پرواز كرد تا پشت تريبون آبي «نيوزكورپ» قرار گيرد و به تاچريسم و وضع دوباره قوانين مربوط به رسانهها در برابر چهره مردي با فك بزرگ كه در رديف جلو نشسته بود و سر تكان ميداد، سوگند وفاداري ياد كند. روز بعد «سان» بلر را به عنوان فردي «با بصيرت كه درباره اخلاقيات و زندگي خانوادگي با زبان ما سخن ميگويد» ستود.
مورداك ميداند كه احزاب سياسي بزرگ در استراليا، انگلستان و امريكا تفاوتهاي اندكي با هم دارند. او مرد بازي است. در سال 1972 او از گوف وايتلم استراليايي كه معلوم شد يك اصلاح طلب راديكال است حمايت كرد و حتي تهديد كرد كه پايگاههاي جاسوسي امريكا را فاش خواهد كرد. مورداك به خشم آمده و روزنامههايش را با گزارشهايي چنان تحريف شده عليه وايتلم بسيج كرد كه روزنامهنگاران شورشي در«د استرالين» روزنامه خود را در خيابان به آتش كشيدند. آن اتفاق ديگر هرگز تكرار نشد.
درونمايههاي غالب در مورداكراسي استراليايي، گذشته از شايعات ورزشي و خبرهاي پيرامون افراد مشهور، تبليغ جنگ و شوونيسم، سياست خارجي امريكا، اسرائيل و رفتاري پدرمآبانه نسبت به ساكنان بومي كشور استرالياست كه طبق اعلام سازمان ملل، محرومترين مردمان بومي جهان محسوب ميشوند. البته اين جنگ سرد از مد افتاده تماماً ناشي از عملكرد رسانههاي مورداك نيست، بلكه دستور جلسه اين است. وقتي ديكتاتور اندونزي ژنرال سوهارتو به دست مردم كشور خودش در شرف سرنگوني بود، سردبير د استرالين پل كلي، به رياست هيئتي از سردبيران اكثر روزنامههاي اصلي استراليا، روانه جاكارتا شد. اين عامل قتل عام مردم اندونزي كه كلي را در جبهه خود داشت و روزنامههاي مورداك از او به عنوان يك چهره«ميانه رو» نام ميبردند، او را ستود.
وقيحترين نوكر خانه زاد مورداك، گرگ شريدان دبير سرويس خارجي د استرالين است. شريدان در يكي از سفرهاي به ياد ماندنياش به مقر مورداك در ايالات متحده، نوشت: «بهترين توضيح و استدلال ممكن در زمينه مقرراتزدايي از رسانه، ايالات متحده امريكاست. هر روز صبح هنگام صرف صبحانه، كانالهاي FAX، CNNو MSNBCرا اين طرف و آن طرف ميكنم.. . چرا آوردن تلويزيون پولي به استراليا اين قدر طول كشيده است؟.. . » طوري كه انگار به طور غريزي قصد داشت مردم را به شركت تلويزيوني پولي اربابش يعني فاكستل ارجاع دهد. در ارتباط با تروريسم، شريدان «چامسكيسم پيلگريست» را به خاطر «سوخترساني ايدئولوژيك به طرفداران اسامه بن لنين، ببخشيد بن لادن» مقصر ميداند.
يكي از مؤثرترين كارزارها در مورداكراسي استراليا، ماستمالي گذشته استعماري خونين اين كشور بوده است، از جمله يك رشته حملات به نسلكشيهاي مهم بوميان استراليا از سوي پرفسور هنريرينولدز و حمله به مدير موزه ملي استراليا داون كيسي، به خاطر جرئت به خرج دادن و ارائه حقايقي در ارتباط با رنجهاي بوميان اين كشور. چهره بزرگترين مورخ مستقل استراليا مرحوم مانينگ كلارك از سوي «كورير ـ ميل» مورداك، به عنوان عامل «سرخ» و سپس تقلب، لكهدار شد، به همان سبكي كه «ساندي تايمز» لندن مورداك، چهره مايكل فوت عضو حزب كارگر را به عنوان يك عامل شوروي لكه دار كرد.
برخي اوقات رفتار مشابهي در انتظار كساني است كه دستكاري در حافظه قربانيهاي خونين استراليا به دست امپرياليسم كهنه و نو را به پرسش ميگيرند. رفتاري كه در قالب يك «ميهنپرستي جديد» ملالآور در بيست و پنج آوريل، سالگرد اولين فاجعه جنگ جهاني در گاليپولي كه با عنوان «روز آنزاك» شناخته ميشود، به يك اوج سالانه رسيد. پيام اين رفتار، ميليتاريسم عرياني است كه تهاجم به افغانستان و عراق را ترويج ميكند. در نتيجه، اين گفته نخست وزير كه ميگويد ارتش برترين رسالت استرالياست، ياوهاي بيش نيست.
اين قبيل پرچمهاي غلط، براي اسرائيل كه شاهد است گروههاي صهيونيستي طيفي از روزنامهنگاران استراليايي را مورد حمايت مالي خود قرار دادهاند و به آنها پول ميپردازند، تكان داده ميشوند. نتيجه كار، گزارشي پوزشخواهانه از اقدامات كشتارگرانهاي است كه اقناعكنندگاني چون جفري داوسون، سردبير تايمز در دهه 1930 را برمي انگيزد. در بحث درباره جنايات جنگي دولتي، به همه چيز پرداخته ميشود به جز استراليا. فراخواندن يك نخستوزير پيشين و فعلي انگليسي قبل از تحقيقات «چيلكات» در لندن، با تحير به عنوان اتفاقي نظاره ميشود كه محال است مشابه آن در استراليا رخ دهد. با اين حال برخي اوقات نام جان هوارد كه او نيز به عراق حمله كرده است، در يك گزارش درج ميشود، آن هم بر اساس اين ادعا كه او در يكي از نطقهاي خود سي بار عنوان ميكند كه او خبر دارد كه صدام حسين داراي يك «برنامه گسترده» ساخت سلاحهاي كشتار جمعي است.
شبكه ملي «استرالين براودكستينگ كورپوريشن» (ABC) كه مستقيماً بودجه آن توسط دولتها تأمين ميشود، به هيچ وجه از استقلال و امنيت اسمي كه در سيستم انگليسي به يك تلويزيون به عنوان منبعي براي پخش برنامههاي دولتي داده ميشود، برخوردار نيست. سال گذشته «هارپر كولينز» كه مالك آن مورداك است، يك «مشاركت» اغواكننده با بازوي انتشاراتيABC يعنيABC Books را به عنوان پاداش دريافت كرده است.
در سال 1983، پنجاه شركت بزرگ بر رسانههاي جهان سلطه داشتند. تا سال 2002 اين تعداد به نه شركت كاهش يافت. روپرت مورداك ميگويد كه نهايتاً اين تعداد به سه خواهد رسيد كه يكي از آنها شركت او خواهد بود. اگر اين ادعا را بپذيريم، وضع كنترل رسانهها و اطلاعات نيز به همين منوال خواهد بود و ما همگي شهروندان مورداكراسي خواهيم شد.
پينوشتها:
1. John Pilger ، روزنامه نگار مستقل
نشريه سياحت غرب، شماره 83.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}